مجموعه شعر «پایان مرثیه پاییز»، در برگیرنده آخرین اشعار ذوالفقار شریعت، در قرن گذشته می‌باشد که سال ۱۴۰۳ توسط نشر شاسوسا، وارد بازار کتاب شد.

به گزارش سرویس فرهنگی راوی کار، لیلا کیانی کیا، شاعر و منتقد معاصر می‌گوید:

مجموعه‌ی شعر «پایان مرثیه پاییز» اثر ذوالفقار شریعت، در نگاه نخست، تجربه‌ای شخصی و شاعرانه است که به‌روشنی از بطن زیست شاعر بیرون آمده است. در ادامه، نقدی تحلیلی و ساختاری ـ محتوایی از این مجموعه ارائه می‌دهیم:

 

۱. زبان و سبک: میان سنت و مدرن

ذوالفقار شریعت در اشعار خود از زبان ساده، پرتصویر و گاه تغزلی بهره می‌برد. زبان او به‌طور عمده در محدوده‌ی زبان امروزین قرار می‌گیرد، اما گاهی با لحنی سنت‌گرا یا قرآنی، رنگ و بوی حماسی یا عرفانی به خود می‌گیرد:

> «و بخوان: أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَاداً…»

 

استفاده از ترکیب‌های کلاسیک و ساختارهای مذهبی یا قرآنی (مثلاً در شعر «رقص مرگ») نوعی لحن خطابی و آمیختگی آشنایی‌زدایانه پدید آورده که از نظر تأثیرگذاری، لایه‌ای جدی‌تر به شعر می‌بخشد. اما در بعضی جاها این ارجاعات، تصنعی و خارج از بستر ارگانیک شعر ظاهر می‌شوند.

پیشنهاد: می‌توان این منابع زبانی را هدفمندتر، و با هم‌نشینی بهتری با زبان معاصر وارد شعر کرد.

 

۲. تصویرسازی: موفق اما گاه کلیشه‌ای

شریعت توانمند در خلق تصویر است، به‌ویژه در به‌کارگیری عناصر طبیعت، اسطوره، زن، جنوب و مفاهیم حسی:

> «برخیز! این خورشید که غروب بکند قصه‌ی دیگری دارد…»

 

> «شاعر که شدی… کافی است چشمی، برقی، صاعقه‌ای از راه برسد…»

 

در عین حال، برخی تصاویر تکراری یا بیش‌ازحد آشنا می‌شوند:

«لب‌هایتان را به ارمغان بیاورید…»

«تو دختر آبی، تمام رنگ‌ها…»

«کعبه‌ای از سنگ هم که باشی…»

پیشنهاد: اجتناب از استعاره‌های تکرارشونده و کلیشه‌زدایی از واژگان حسی (مثل «آغوش»، «چشم»، «لبخند»، «بوسه») می‌تواند خلاقیت شاعر را برجسته‌تر کند.

 

۳. زن، جنوب و عاشقانه‌های شاعرانه

سه محور محتوایی پررنگ در این مجموعه: زن، جنوب (بندر، نخل، دریا)، و عاشقانه‌هاست.

نگاه به زن، میان احترام شاعرانه و گاه جنسیتی در نوسان است:

در «زنان شاعر» شاعر هم تحسین‌گر است و هم گاه از منظری پدرسالارانه سخن می‌گوید: «شعر من شعله‌ای است…»، «لب‌هایتان را به ارمغان بیاورید…»

عشق در شعرهای او حسی، جسمانی، آیینی و نمادین است: «تلاوتت بکنم»، «آغاز آفرینش» و «قرار».

جنوب در کار او یک اقلیم شاعرانه است، نه صرفاً جغرافیایی؛ جنوب استعاره‌ای از زادگاه، زن، گرما، حسرت و نخل است. این محور درخشان‌ترین بخش اشعار اوست.

پیشنهاد: در باب زن، حساسیت زبان بسیار مهم است؛ لازم است شاعر مراقب باشد در تحسین یا ستایش، به دام نادیده گرفتن سوژه‌ی زن به‌عنوان فردی مستقل نیفتد.

 

۴. ساختار و فرم: قالب آزاد اما پراکنده

اشعار قالب آزاد دارند، گاهی نثرگونه و گاهی موزون. اما برخی شعرها بیشتر به یادداشت‌های شاعرانه می‌مانند تا شعر کامل. به‌ویژه در پایان دفتر، شعرها کوتاه، جسته‌گریخته، و گاه ناتمام به‌نظر می‌رسند:

«دوشیزه»

«راز درد»

«معمای من»

شعرهایی مثل «بچرخیم» و «رقص مرگ» به لحاظ ساختار، وحدت موضوعی و پایان‌بندی موفق‌تر عمل کرده‌اند.

پیشنهاد: حذف یا ویرایش شدید شعرهایی که بیشتر جمله‌ی قصار یا یادداشت شاعرانه‌اند، موجب یک‌دستی و قوت بیشتر مجموعه می‌شود.

 

۵. صدا و جهان‌بینی شاعر

صدای شاعرانه‌ی شریعت اغلب نوستالژیک، عاشقانه، و اندوه‌ناک است؛ گاه به فلسفه و جهان‌بینی هم نزدیک می‌شود:

«رقص مرگ» شعری جدی، نمادین و تفسیری است با محتوای اجتماعی-فلسفی.

در شعر «تلاوتت بکنم»، جهان شاعرانه‌ای با ارجاع به شعائر مذهبی خلق می‌شود، که با احساس عاشقانه در هم آمیخته.

پیشنهاد: ادامه‌ی این گرایش به درآمیختن حس و معنا (عاشقانه و فلسفی) می‌تواند شعر شریعت را در مسیری متعالی‌تر هدایت کند.

 

جمع‌بندی نهایی:

مجموعه شعر پایان مرثیه‌ی پاییز اثری‌ست با رگه‌های درخشان از تصویرسازی، زبان تغزلی، نگاه شخصی، و تلاش برای شاعرانگی در سطح زبان و مضمون. با این حال، پراکندگی کیفیت در شعرها، برخی تکرارهای زبانی و نگاه جنسیتیِ محافظه‌کارانه به زن، از نقاط ضعف این مجموعه‌اند.

اما نباید کتمان کرد که فلسفه‌ی درونی اشعار شریعت، از یک جهان‌بینی واحد و مختص خود شاعر، بهره می‌برد و البته احساس می‌شود که شاعر این مجموعه، عامدانه سعی در بکارگیری زبانی دارد که از پیچیدگی‌های اشعار معاصر سپید، فاصله گرفته و به لطف ساده گویی مخاطبین عام و با غنای مفاهیم نهفته در لایه‌های زیرین شعر، نظر منتقدین را جلب نماید.

شعری از این مجموعه:

عروس نخل‌ها

«زیر نخلستان‌های نمناکِ جنوب
آنجا که چایِ درون استکان‌های کمر باریک عربی را
بی‌هیچ تلخی می‌توان نوشید؛
می‌توان گوش سپرد
به گام‌های خسته‌ی جراحی
این رودِ به شماره افتاده نفس‌هایش
رودم، رودم، رودم
این رودت کیست
که این‌گونه ناله می‌کنی؟
برخیز
آبی به سر و رویَت بزن
عروس نخل‌ها به میهمانی‌ات آمده
با چهره‌ای گندم‌گون
چشمانی روشن
و موهایی که شالیزار را تداعی می‌کند
می‌رقصد
زیر مِینایی (۱) که باد را
به نکاح خود درآورده
لب می‌گشاید به لبخند
به سخن، به شعر
با شیرینیِ رُطب‌هایی بر لب؛
اینجا مُضیفِ عاشقان جنوب است
بیستونش، رود
تیشه‌اش، نخل
و اشکش، شرجی
اینجا هیچ عاشقی ناکام نمی‌میرد
زندگی می‌کند…

۱.نوعی روسری زنانه جنوبی